آرت‌‌یونیتی | فروشگاه آنلاین خرید آثار هنری و تابلوی نقاشیمجله آرت‌یونیتی | بازسازی آثار مهم هنری از درون لنز دوربین عکاسی - بخش دوم

علیرضا محسنی | 15 اسفند ماه 1401

بازسازی آثار مهم هنری از درون لنز دوربین عکاسی - بخش دوم

 

«دَن بانینو» (Dan Bannino) هنرمند ایتالیایی در پروژه که اخیرا آن را به اتمام رسانده است سعی کرده تا داستان آثار هنری مهم را از دید هنرمندان خالق این آثار بازسازی کند. بانینو برای این پروژه نسبتا دشوار حدود ۳ ماه زمان صرف کرد. او نام این پروژه را «از درون چشم هنرمند» گذاشت و برای تکمیل این پروژه حدود چهار هزار مایل، بین ۲۲ شهر در فرانسه و اسپانیا، به منظور بازسازی این تصاویر مسافرت کرد. 

او می‌نویسد «برای شروع این پروژه از جنوب فرانسه و به دنبال فضاها، رنگ‌ها و غذاهایی که برای استادکاران قدیمی منبع الهام بوده سفر خود را شروع کردم» او ادامه می‌دهد که «برای اینکار به مکان‌هایی که این هنرمندان در آنجا قدم می‌زدند، ایده‌پردازی و خلق می‌کردند سر زدم و گذشته آن‌ها را از بین نزدیکان، محلی‌ها و داستان‌های رایج بین مردم دنبال کردم.»

زمانی که بانینو اطلاعات مورد نظر خود را یافت، ده صحنه از خلق آثار مهم این هنرمندان چیره‌دست را با کمک دوربین عکاسی بازسازی کرد.


 

سالوادور دالی Salvador Dali

سالوادور دالی اسپانیا و به ویژه مکان‌های کودکی خود را بسیار دوست داشت، بنابراین تصور این هنرمند پر زرق و برق که بیش از شصت سال در یک مکان غذا می‌خورد کار دشواری نیست. یکی از روزها که دالی وارد رستوران دوران (Duran) شد، برخلاف همیشه، در گوشه‌ای نشست و سوپ ماهی سفارش داد. زمانی که سوپ را برای او آوردند، به یکباره به روی میز پرید و ظرف سوپ خود را محکم بر روی پیشخوان کوبید و فریاد زد «من دالی هستم». سوپ قرمز رنگ ماهی به همه جا پاشیده شده بود و سایر افرادی که در رستوران بودند برای لحظه‌ای در بهت به سر بردند تا اینکه دالی عمل خود را با امضا کردن تکه‌های شکسته شده ظرف به یک نمایش هنری بدل کرد. این رفتار دالی باعث ایجاد شور و هیجان در جمعیت حاضر در رستوران شد. 

 

پابلو پیکاسو Pablo Picasso

بارسلونا در سال ۱۸۹۹. پابلو پیکاسو جوان که به تازگی مشتری ثابت رستوران «ال کوادرو گَست» (El 4 Gast) شده و اولین نمایش خود را در همان رستوران برپا می‌کند. در طول این سال‌ها تمامی هنرمندان و روشنفکران بارسلونا و حومه در این مکان دورهمی‌هایی برگزار می‌کردند. پیکاسو طراحی منوی این رستوران را بر عهده گرفت. امروزه این رستوران با تاریخی بیش از صد سال، همچنان برقرار است و طرح منوی اصلی رستوران همان است که پیکاسو طراحی کرده بود.

 

هنری ماتیس Henri Matisse

هانری ماتیس در ابتدا برای برآورد طراحی آثار هنری مَد نظر خود از برش کاغذ استفاده می‌کرد. برش‌هایی از کاغذهای رنگی که آن‌ها را با ترتیب‌های متفاوتی در کنار هم قرار می‌داد. با این شیوه او می‌توانست رنگ‌ها، ترکیب‌بندی، سایه‌ها و ابعاد را قبل از پیاده کردن طرح نهایی مشخص کند. در سال‌های آخر عمر او و به علت بیماری او نقاشی با قیچی را به عنوان شیوه‌ایی جدید شروع کرد که آن را «برش» (Cut-Out) نامگذاری کرد. برخی از آخرین کارهای ماتیس کلاژهای بزرگی از کاغذهای برش خورده و به هم چسبیده بودند، که به اندازه آثار هنری خلق شده توسط هنرمندان جوان در اوایل دهه پنجاه میلادی انتزاعی و جسورانه بودند. 


دیه‌گو رودریگز داسیلوا ولاسکوئز Diego Rodriguez da Silva y Velazquez

در تاریخ ۱۶ اوت سال ۱۶۲۳ پادشاه فیلیپ چهارم به عنوان مدل روبروی دیگو رودریگز داسیلوا ولاسکوئز نشست. ولاسکوئز کار پرتره پادشاه، که بیشتر به یک طراحی از سر شباهت داشت، در یک روز به اتمام رساند. پادشاه و دستیاران قدرتمند او از نتیجه بسیار خرسند بودند. دستیاران پادشاه به ولاسکوئز پیشنهاد دادند تا به مادرید نقل مکان کند و همچنین دستور دادند که هیچ هنرمند دیگری حق نقاشی کشیدن از صورت فیلیپ چهارم را ندارد و تمامی آثارهنری که تا به آن روز تولید شده و در چرخش بود باید جمع و بایگانی گردد. 

 

پل سزان Paul Cezanne

پل سزان و امیل زولا (Emil Zola) از کودکی با یکدیگر بزرگ شدند. به گفته زولا، آن دو در یک گهوار می‌خوابیدند. آن‌ها مانند دو برادر عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. سزان برای زولا مانند یک الگو و منبع بود. در سال ۱۸۸۶ زولا رمان خود با عنوان «شاهکار» (L'Œuvre) را به چاپ رساند که در آن کاراکتری به نام «لَنتیِر» (Lantier) نقش اول را بر عهده داشت. شخصیت لَنتیر برگرفته از سِزان بود و داستانی که تعریف می‌کرد بی‌شباهت به سرگذشت سِزان نبود - یک تراژدی. او نسخه‌ای از نوشته خود را برای سزان فرستاد. تصدیق معما گونه نقاش از چهارم آوریل ۱۸۸۶ آخرین نامه‌ای بود که بین آن‌ها رد و بدل شد. شانزده سال بعد، خبر مرگ زولا در اکس (Aix) به سزان رسید. او خود را در اتاق حبس کرد و گریست. برای ساعت‌ها صدای مویه‌های او به گوش باغبان می‌رسید. سپس از اتاق خود بیرون آمد و با اندوهی وصف ناشدنی و در تنهایی به سمت دشت رهسپار شد. 




 

گردآوری و ترجمه: علیرضا محسنی

منبع: petapixel.com